درونم...

عاغـــــا افرادی که ناراحَتی قلبی عُروقیـ نفس تنگی دارَن از لطفـآ از خوندن خوددآری کُنِن81872_ghayem.gif

دوشنبه عصر رآه اُفتادیم تا رسیدیم ینی دی حالت صندلی گرفته بودمآ

هوینجوری تا وارد خمشهر شدیم حدیث(خواهرم) کَلَشو از پنجره ماشین دَراُرده میگه

الله و اکبر الله  اکبر لا الاه الله ینی مَن نمیدونم این بَشَر به کی رفته؟!

8سال دفاع مقدس تموم شد خواهرم هَنو تو جَوِ والا :دی19482_eva.gif

تا رسیدیم دَم در صدا ضبط کِل و چیغ میومَد خُدا شفا بده این فکُ فامیلامونزبانکده محصل

ینی داماد اونجا هنگیده بود چِرا اینا اینجوریَن؟!!!

ینی هرچی تُف بود خالیش کردن رو صورتِمون با این سلام کَردَنآ

تا ضبط دوباره روشن شد حدیث با اون لباساش رفت وَسَطزبانکده محصل

مَن به سَلامتی این شَک دآرَم به غرآن (درواقع به کُل فامیل)

6 ساعت تو راه بودیم این رفته بود قِر میداد با اون خستگی

شب تا کَپَرو اومدَم بزارم صدا خرو پُف این پیرزَنه دراُمَد ینیـــــــــ تو روحِش انگار

Sleepy Smileys

لوکوموتی داشت حرکت میکردا

اوجَشَِم خعلیـــــــ خوب بوداااا

با مآمآنَم رفتیم تو حال خوابیدیم بَد صُب پاشُده میگه چرا هیچکی تو اتاق نی؟!!!

تا شب حنابندون انقد رقصیدیم دیه ویبره میزدم خودبه خود والا :دیزبانکده محصل

این عربا هم شعر عربی میخوندَن بَد ما مثِ این اُسگُلا

هِه هِه هندونه اِمشَب حِنا بندونه

عروسیـَم که دیگه هیچی نَگَم بِهتَره

ینی عروسو تا تو اتاقشون بردیم دیه فقط نرفتیم کمکشون    :-دی

ینی تا ساعت 4 خودکُشی کردیم با رقصـ

این خُلاصه بود

    این اخریا حدیث میخواست بندری بیکلام بگیرم زیادی علاقه مند شُده بد خواهرم الهیــــــــ


+تَمآم وجودم پُر شُده اَز حِسِ وُجود تُو

                    کُجایی در این روزهای دلتنگیه من؟  (مُخاطب خاص)

*شعر از خودم...

3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2


امروز رفتم واسه پریسا هدیه خریدم   

یه الاغ با بَبَیی یا یِ دستکش از اینا که تا نصفه انگشت هستن

انقد نازن خیلی ازشون خوشم اومد با ی جعبه کادویی صورتی

خواهرش واسش شال گردن بافته

سهی کردم بارنگ اون ستش کنم دسکشارو

عکسشو میذارم ادامه مطلب

ب پریسا گفتم واسه هیئت بیاد اما نمیتونه girl_to_take_umbrage2.gif

صالحه هم مامانم با مامیش حرفید

گفت میایم

طبقه بالا خانوم ها هستن پایین اقایون

تمام خاطرات یادگاری که منو یاد چیزای گذشته مینداختو همرووو انداختم دورچشمک

حتی یاد بعضی دوستای بدمو که ناراحتم کردن

من دوست دارم وقتی رفتم دانشگاه خودم برم سرکار

روی پای خودم وایسم....

من چقد این مستقل بودنو دوست دارم  من مطمئنم که خانم ها ضعیف نبودن نیستناز خود راضی

انقد دوست دارم واسه دانشگاهم برم خارج کشور درس بخونم

قرار بود با صالحه بریم

اما اون گفت واسه ارشد بریم

اگه کسیو پایه پیدا کنم میرم

ولی من دوست دارم الان برم.... اگه کسی بود همراهم بیاد حتما میرفتم

من دلم زندگی جدید شهر جدیدو ادمای جدید میخواد

اینم شانس منه که صالی اِرق ملی گرفتتش

حالا خوبه 4سال خارج بوده

دلم میخواد ترم اخر چیشمو با معدل 19 یا 20 قبول بشم

هرچند نهایی داره  اما من ب خودم ایمان دارم ک میتونم

بلههههههههههه بلهههههههه

راستی عکسا میزارم ادامه مطلب....

پ.ن.امروز وقتی تو مدرسه پریسا دیدم از دور بدوووووو اود گفت

توجه شود با نیش بازززززز گفت:

غزالللللللللللللللللللللللللل

یا امام زاده قاسم غزال مُرد این چرا اینجوری شد؟!!!!

منم خیلی شیک!

اول از تعجی وایسادم سرپا وایــــــــ          نیا بغلمممممممممممممم

پریساا:چرا؟!

مریض شدم عزیزم

پریسا:خب.

و ب این ترتیب پریسا از سر دست و پا افتاددددددددد

منم گفتم  تولد مبارک  عزیزززززم

پ.ن دلم میخواد توی این روزای زمستون یروز روزه بگیرم بعد با برف روزمو باز کنم

اخی چقد رمانتیک

پ.ن من هنوز یکی از هدفای اول و اصلیم دانشگاه ملیه......

1

این اولین وبلاگم تو بلاگ اسکای نیست

http://ghazalehfereshteh.blogsky.com/

این وب قبلیم تو بلاگ اسکای بوده

اما...

اما هکش کردن