دل من...

امروز به خاطر دهه فجر مدارس بردن سالن اجتماعات

یه سری مدارس خاص همه نبودن

از کلاس ما هم فقط من و چریسا بودیم دکلممو وقت نشد بخونمـ

امروز وقتی با چادر رفتم

وقتی هیچی از موهام معلوم نبود

چه حس خوبی بود چقد ارامش داشتم

خدا جونم خدای عزیزم کمکم کم کمکم کن منم بتونم چادر بپوشم

منم بتونم خالصانه واست عبادت کنم

مثل همیشه هرچی صلاحه پیش بیاد

ای خدا دلم گرفته دلم یچیزی میخواد که ندارم خدا جونم فقط خودت تنها از گذشته من خبر داری

خودت میدونی من بچه بودم خودت از تمتم لحظات زندگیه من خبر داری


ای که زندگیم با یادت روز و شب میشود


کمی پایین تر بیا و دستم را بگیر


بی شرمانه محتاجه محبته بی کرانت هستم


بیآ.....


و دست خالی من را بگیر....♥


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد